نشریه عهد

استفاده از مطالب فقط با ذکر منبع جایز است.
آدرس ایمیل: ahd.57@chmail.ir

عهد دوم:دریافت نسخه شماره 2 نشریه عهد

چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۲، ۰۴:۰۶ ق.ظ

دریافت
حجم: 1.74 مگابایت

12 صفحه

مطالب نشریه در ادامه مطلب

سرمقاله

عرفان سیاسی و سیاست عرفانی
بسم الله الرحمن الرحیم

عرفان، علمی توأم با عمل است که به شناخت اسماء و صفات حق و متصف شدن به آن‌ها از طریق مجاهده با نفس می پردازد. عرفان اسلامی حول محور الله، سلوک و حرکت باطنی انسان را تنظیم و تدوین می کند.
یکی از نیازهای انسان عشق ورزیدن است. می دانیم که انسان طالب کمالات به طور نامحدود است و همواره کامل را به ناقص ترجیح می دهد. اگر می بینیم گاهی انسان عشق به فانی را برمی‌گزیند و در آن متوقف می‌گردد، به دلیل خطا در تشخیص مصداق موجود کامل است. به اندازه ای که شناخت انسان از خود و جهان پیرامون کامل تر باشد، می تواند به انتخاب بهتری دست یابد.
عشق مراتبی دارد. بالاترین مرتبه ی عشق، فانی شدن در معشوق و غیر او ندیدن است. عاشق به جایی می‌رسد که دیگر حتی «خودی» نمی‌بیند و تماماً در وجود معشوقش محو می‌گردد. دیگر دوئیت مطرح نیست، معشوق است و انعکاس معشوق در وجود عاشق. اگر انسان نتواند در همین دنیا طعم عشق را بچشد احساس بی ثمری می کند و تنها چیزی که زندگی انسان را معنا دار می‌کند، عشق است. قلب اگر عاشق الله شد، آن گاه آینه‌یِ نمایاندنِ وجودِ لایزالِ الهی می شود.
 جهان به صورت تکوینی بر پـایه‌ی عشق بنا شده ، اما این کافی نیست. نظام تکوین و تشریع باید برهم منطبق گردند تا هدف خلقت محقق گردد. برای ظهور عشق در بالاترین مرتبه در صحنه‌ی اجتماع، بایستی همه ی ساختارها و نظامات جامعه بر مبنای شریعت الله شکل گیرند تا در گرو آن، وجود تشریعی بشر منطبق بر وجود تکوینی او شود و وجود نامتنهای او از عشق الله سیراب گردد. عرفان می تواند جهانی حقیقی را ایجاد کند. جهانی که از الله است و رو به سوی الله دارد. در واقع، عرفان می‌تواند مسیر "انا لله و انا الیه راجعون" را در دنیا و برای همه ی بشریت رقم زند.
مسئله دیگری که باید بدان اشاره داشت این است که، عارف واقعی باید سیر و سلوک فردی خودش را به جامعه تسری دهد و گرنه عرفانش به ارزش چندانی نخواهد داشت. امام خمینی (ره) که خود از بزرگ‌ترین عرفای طول تاریخ است توانست با انقلاب اسلامی سلوک فردی خویش را به سلوک اجتماعی بدل کند و جامعه را به سوی الله به پرواز درآورد و این گونه عرفای گمنام بسیاری، از نوجوان ده ساله تا پیرمرد هشتاد ساله، را در مکتب عرفانی -  سیاسی خویش بپرورد. خمینی کبیر و شاگردان مکتبش در اوج تاریکی های ظلمتکده جهان عصر خویش چنان حماسه ای را آفریدند که نه تنها هیچ یک از عرفا قادر به انجام آن نبودند، بلکه انوار این حماسه بعد از چندیدن دهه کارشکنی نفاق و کفر، چنان آفاق و انفس را در نوردیده که عظیم‌ترین خباثت‌ها یارای رویارویی با آن را ندارد.
امام خامنه ای در جلسه ای در جمع طلاب می فرمایند: «این که یک آقایی در یک گوشه ای عبایش را بکشد به کول خودش، بگوید من به کارهای کشور کار ندارم، من به نظام کار ندارم ،افتخار نیست، این ننگ است». در واقع این معیاری برای شناخت عارف حقیقی از عارف نماهاست.
اگر عرفان را صرفاً در یک حرکت فردی خلاصه کنیم، این عین سکولاریسم است. سکولاریسم، دین را در حوزه ی فردی به رسمیت می شناسد و ورود دین در حوزه ی اجتماعی را بر نمی‌تابد. عارف نمایی که در عرفان خودش غرق است و کاری به حرکت و جهت جامعه ندارد نیز، دانسته و یا نادانسته متشرع به شریعت سکولار است. مگر می شود که در سیاست و اقتصاد و حقوق طبق شریعت ماکیاول، آدام اسمیت، روسو و نه شریعت الله عمل کرد و آن‌گاه ادعای عرفان و توحید هم نمود، در حالی‌که شرک با همه‌ی ابعاد در جامعه می‌تازد. در پایان می توان اظهار داشت که نظام‌های اجتماعی از جمله نظام سیاسی، نظام اقتصادی و سایر نظام ها برای انسان است و مبتنی بر هر جهان بینی که باشد انسان را به یک هدف خاص می رساند، لذا نظام‌های مبتنی بر جهان بینی شرک آلود نمی تواند یک حرکت توحیدی برای جامعه و بشریت رقم بزند.
خانم سعاد محمدی


.................................................

در انتظار بهار
تفکر از جنس بهار است و وضعیت تفکر است که بهار و خزان موجودیت ما را رقم می زند .
حقیقت جهان امروز آنست که تنها حقیقتی که در مقابل موجودیت «غرب» قرار گرفته،  «انقلاب اسلامی» است وجهان خالی از این دو مساله  نیست و بسط هر یک، متناسب با نحوه ی حضور و شدت ظهورِ «تفکر» آن است.
انقلاب اسلامی، حقیقتی است که در طول تاریخ حضور داشته و متناسب با وضعیت تفکرش  بهارها و خزان ها به خود دیده است؛  هر کجا  تفکر انقلاب اسلامی فرصت ظهور یافته ،شکوفه های حیات توحیدی را بر شاخه های خشکیده ی تن تاریخ رو یانده و هر زمان به حجاب رفته است، ظهورات تفکر غیر الهی شدت بیشتری داشته و تاریخ توحیدی بشر را به خواب زمستانی فرو برده است .
اما انقلاب در بطن تاریخ ، جریان دارد  و تفکرش در دهلیز های حضور، منتظر برای ظهوری شدیدتر است .
«انقلاب سریع است و نظام سیاست را زیر و زبر می کند، اما این سرعت و شدت در سایه ی تفکری است که لطافت برگ گل و ملایمت نسیم فروردین را دارد . به این ترتیب انقلاب اسلامی  و "عهد" تفکری که تجدید می شود، در مقابل غرب با تمام موجودیت وسوابق تاریخی و قدرت استکباری آن قرار دارد و به تدریج که رشته های پیوند با تمدن جهان گیر غرب سست و گسسته می شود ، انقلاب هم بسط می یابد و صادر می شود.»(1)
این تجدید عهدِ تفکر از جنس همان عهد  و بیعتی است که در «صبیحه ی هر یوم و ما عِشتُ مِن ایّام»  بر گردن می نهیم؛ عهدی با "ربیع الأنام " و "نضرة الأیّام"، لا أحولُ عنها و لا أزولُ ابداً.
بهار، آیت بزرگ خداوند و نشانی از حیات طیبه است . انسان برای زندگی بهاری ، بهار توحید و عبودیت و آزادی و بهار عدالت و عشق و کرامت خلق شده است.
متأسفانه  تا کنون آن چه بوده عموماً زمستان بی عدالتی و بد اخلاقی و جهل وتحقیر انسان ها بوده؛
بشریت هنوز طعم بهار انسانی را که در قامت بلند و نورانی انسان کامل متجلی شده، نچشیده است .
اوست "بهار انسان ها" و خرّمی دوران ها"
 اوست آن یکدانه گلی که با آمدنش "بهار" می شود.
 
1-    داوری اردکانی ، وضع کنونی تفکر در ایران،ص19
خانم سراج
تیتر  یک.
 

----------------------------------------------------


درباره ی معرفت و عرفان
از مبانی عرفان و معرفت تزکیه قلب و احیای عقل است. در رابطه با جایگاه و اهمیت عقل و قلب و رابطه این دو نظریات متفاوتی وجود دارد؛ سالک طریق، برای رسیدن به حقیقت ، به هر دو این ها نیاز دارد و هرکدام به نحوی به او یاری می رسانند.
عده ای تنها باعقل و از مسیر برهان و استدلال به پیش می روند اما در میانه راه می مانند و به جایی می رسند که دیگر توشه ای از جنس محبت و عشق می طلبد . پای نهادن در وادی عشق کار استدلالیان نخواهد بود . حیرت زده ی عشق باید بود تا بتوان جان و دل را فدای محبوب نمود . عشق حقیقی که از قلبی پاک سرچشمه می گیرد با حساب و کتاب دنیوی به مسائل نمی نگرد و ممکن است عملی انجام دهد که با هیچ کدام از برهان های عاقلان نخواند. همان طور که بسیاری از عاقلان زمان امام حسین(ع) کار ایشان و یارانشان را بی عقلی و خودکشی می پنداشتند.اما از نگاهی دیگر عاقل ترین عاقلان یاران فداکار امام بودند که جان را در راه محبوب خرج کردند.اما خطاب ما در این مبحث با عقل خشک استدلالی است نه عقلی که در مکتب اسلام ناب پرورش میابد.
عقل نظری قادر به شناخت حقایق اشیای ماوراءالطبیعه نیست و انسان تنها با استمداد از کشف و شهود قلبی، می تواند به آن ها دست یابد . در واقع باید به چشمه علم و حقیقت نظر کرد . صاحب علم حقیقی خداوند است. پس بدون اتصال به آن نور لایزال نمی توان به حقیقت دست یافت، چراکه همه عالم و همه ذرات تجلی انوار قدسی اویند . این نور باید به قلب سالک طی ریاضات قلبی، بتابد تا شایسته درک بواطن و حقایق عالم گردد . انسانی که عقل را پرورش داده اما قلب را از رذایل تصفیه ننموده است شایسته تجلی انوار حقایق نیست . خداوند زیباترین است آیا جایز است که چشمی آلوده و ناپاک بر آن نظر کند ؟ قلب برای سیر آفریده شده است و تنها نیاز به ظرفیت دارد. اگر دل از تعلقات بر کند به سوی حضرت مقصود بال می گشاید.
هرکه را جان از هوس ها گشت پاک 
 او ببیند قصر و ایوان سماک
ای برادر تو نبینی قصر او
زآن که در چشم دلت رسته است مو
چشم دل از موی علت پاک کن
تا ببینی قصر فیض من لدن
چون محمد پاک بود زان نار و دود
هرکجا روکرد وجه الله بود
حق پدید است از میان دیگران
همچو ماه اندر میان اختران
جان نامحرم نبیند روی دوست
جز همان جان کاصل او از کوی اوست
هرکه صیقل بیش کرد او بیش دید
بیشتر آمد ورا صورت پدید
در قوه عقل تنها قبول معارف است نه شهود آن ها . در واقع دانستن معارف با داشتن آن ها بسیار متفاوت است. چه بسیار افرادی که سال ها درس اخلاق می خوانند و تدریس می کنند اما این معارف در وجود آن ها نهادینه نگشته است . عقل، تنها به درک و فهم عقلی حقایق دست می یابد، اما قلب هر آنچه با چشم دل می بیند می چشد و در می یابد و ذره ای در آن شک راه نمی دهد چراکه به عین الیقین آن هارا مشاهده نموده است . عقل تنها یاری رسان قلب است؛ اما در وادی شهود حضوری ، پای استدلالیان چوبین بود.
والسلام
عرفان و معرفت

-----------------------------------------------


بسماللّه الرّحمن الرّحیم
الحمد للّه ربّ العالمین
انقلاب اسلامی و تمدن غرب (۱)
 
خیال باطل
گمان می بردند که دیگر هر اراده‌ای که بکنند محقق خواهد شد و هر آنچه بدان تمایل داشته باشند باید مورد تسخیر و تغییر قرار بگیرد و هر آنچه در مقابل آنها ایستادگی می کند باید اسیر تفکر آنها و یا نابود شود، روزگار می گذشت تا زمزمه‌هایی از ایران به گوش‌هایشان نواخته شد.
ندای آزادی و استقلال از سمت ایران در دهه پنجاه بیش از پیش در فضای ایران و در غرب طنین انداز شده بود، آری در سال ۵۷ این قلب‌های مستعد مردم بود که  با هدایت آن هادی بزرگ، امام خمینی(رحمه الله) براندازی نظام دست نشانده غربی و در یک کلام رفع سلطه بر ملت را در کارنامه ی ایرانی اسلامی خود ثبت کرد.

ظهور نور
آری انقلابی سر برافراشت که تفکر، اهداف، شعار‌ها و مسیرش دقیقاٌ مخالف با تفکر و اندیشه‌ای است که غربی‌ها حدود ۴۰۰ سال است آن را می پرورانند و حال آن را به شکل یک تمدن جامع عرضه می کنند، بیچاره‌ها گمان می کردند که این تفکر و اندیشه منقطع از خدا و انبیا آن‌ها را نجات می دهد، و از این رو گاهاً برای دیگران نیز نسخه می پیچیدند و تفکرشان را در غالب یک تمدن صادر می کردند و شرقی‌ها را که دارای تمدن هایی ریشه دار و بعضاً با اصول انسانی و الهی بودند را از خود بیگانه کردند.

جلوه نور
انقلاب اسلامی آمد تا به آنها بفهماند که به گونه‌ای دیگر هم می توان زیست، می توان بر اساس اصول الهی و انسانی نیز زندگی کرد، می توان با خدا بود و با خدا بودن را در زندگی پیاده کرد، می توان انسان و جامعه انسانی را به کمال حقیقی خودش رساند، می توان بر اساس دستور انبیا نیز جامعه را مدیریت کرد، می توان به گونه‌ای زندگی کرد که انسان هر لحظه هم سیر به سمت الله داشته باشد و هم امورات زندگی خویش را تدبیر کند، می توان به نقاط پیشرفته علمی در حالی که خدا از انسان راضی هست رسید، می توان به علومی رسید که عدالت را در همه زمینه‌ها در جامعه نشر دهد، می توان از طبیعت استفاده کرد و با آن همسنخ شد بدون اینکه با آن به عداوت برخیزیم و آن را نابود کنیم، می توان خود را باور داشت و می توان ... .

شروع درگیری ها
آنها چون طاقت شنیدن و حتی تصور کردن این اهداف و رویکردهای الهی و اسلامی را نداشتند تا آنجا که توانستند شروع به عداوت و دشمنی کردند، چون انقلاب اسلامی ریشه آنها را هدف قرار داده است یعنی تفکر و اندیشه آنها را، ابتدا با ایجاد چند دستگی و شورش در بین مردم، سپس با ایجاد جنگ بین ایران و عراق از نظر نظامی با انقلاب مقابله کردند و انواع تاکتیک‌های نظامی را بر علیه کشورمان و انقلاب نوپایی که شکل گرفته بود روا داشتند تا به گمان خودشان این حرکت عظیم را از سر راه زیاده خواهی‌های نفسانی‌شان بردارند و به حرکت خودشان ادامه بدهند. که البته در این استراتژی‌ها شکست خوردند و رو به تهاجم فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و ... آوردند که انشاء الله در اینها نیز به طور کامل طعم شکست را می چشند.

چرا عداوت؟
بله اساس دشمنی و نا هم سنخی ما با غرب بر سر انرژی هسته‌ای و موشک و... نیست اینها ظاهر قضیه است، چون نمی توانند بیایند در ظاهر در جلوی مردم دنیا بگویند که ما می خواهیم قدرت اول جهان باشیم، ما می خواهیم همه جا را از نظر فرهنگی و سیاسی و ... تحت سلطه کامل خود در آوریم، ما می خواهیم نظام سرمایه داری و مکیدن خون مستضعف را سر لوحه امورات خود قرار دهیم،ما نمی خواهیم عدالت در سرتاسر جهان حاکم شود، ما طاقت دیدن کسی را را نداریم که در مقابل ما قرار بگیرد و با ما در بیفتد و بخواهد ما را نقد کند و ... می آیند و دلایلی برای عداوتشان با ایران و انقلاب پیدا می کنند که عوام فریب است و مردم دنیا را مثلاً از ایران می ترسانند تا کسی سراغ ایران نرود و با تفکر او آشنا نشوند، حرف‌های رهبری و ... را از رسانه‌های خودشان آنجور که باید پخش نمی کنند، چرا؟
چون تفکرشان در خطر نابودی است چون تفکر آنها قدرت مقابله با تفکر توحیدی را ندارد، چون آنها تفکرشان کثرت محض است و تفکر انقلاب اسلامی توحید محض، چون تفکر انقلاب اسلامی حامی اکثر افراد جوامع است و تفکر آنها حامی اقل افراد جوامع یعنی سرمایه داران.
محمد علی ابراهیمی   

انقلاب اسلامی و مهدویت

------------------------------------------------

درباره ی فرهنگ(2) - تحجر و غرب زده گی، دو مانع پیش روی انقلاب اسلامی 
 
در مطلب گذشته که بابی برای ورود به مباحث «فرهنگ انقلاب اسلامی» بود، دو ویژگی مهم این فرهنگ ذکر شد ؛ اول آنکه «زبان انقلاب اسلامی» همان زبان فطرت است ،زبانی مشترک برای مخاطبه با همه ی بشر. دوم این که این فرهنگ ماهیتاً توحیدی است یعنی وحدت درونی دارد و حاکمیتش بر انسان ، وحدت بخشِ حیات اوست.
این فرهنگ در عین جامعیت و پوشش دادن همه ی ابعاد هستی انسان، او را از کثرت ها و پراکندگی ها در آورده ،زندگی او را توحیدی می کند. «فرهنگ غنی انسان سازی که ملت ها را بی گرایش به راست و چپ، بدون در نظر گرفتن رنگ و زبان و منطقه به پیش می برد وانسان ها را در بعد اعتقادی ،اخلاقی و عملی هدایت می کند.»(1)
اکنون برای معرفی «فرهنگ انقلاب اسلامی» لازم است حدود آن مشخص شود؛ یعنی قبل از آن که بگوییم «چه چیز هست؟» مشخص کنیم فرهنگ انقلاب اسلامی «چه چیز نیست؟»
ضرورت این مرزبندی از آن جهت است که ، خرابکاری های  دو جریان «تحجّر» و «غرب زده» که واقعیت پلید خود را در لعابی از اسلام پوشانده اند ؛ به پای اسلام نوشته شده،  در حالی که اسلام ناب محمدی(ص) ، بریّ از این نامناسبات و ناملایمات، وخود متضرّر و متأثر از نابخردی ها و انحرافات این دو جریان در طول تاریخ بوده است.
فرهنگ انقلاب اسلامی ذیل اسلام ناب و آنچنان که محور جامعه یعنی "ولایت" آن را ترسیم می کند ،تعریف می شود و لذا نه نسبتی با فریاد" وا اسلاما!"ی متحجرین دارد و نه تابع تز روشنفکری ِغرب زدگان است که بیگانه باروح و تفکر انقلاب اسلامی ،ظاهری از اسلام را بر واردات غربیه می کِشند تا به عنوان تمدنی نوین ؛ژاپن اسلامی ایجاد کنند!
در این مجال تا آن جا که زدست بر آید تکلیف خط متحجرین را معلوم می کنیم و در ادامه به ذکر احوالات غرب زدگان خواهیم پرداخت:
«قبل از هر کار ، تکلیف این مقدس نما ها را روشن کنید . با وجود آن ها مثل این است که دشمن به شما حمله کرده و یک نفر هم محکم دست های شما را گرفته باشد. این هایی که اسمشان مقدسین است – نه مقدسین واقعی-  و متوجه مفاسد و مصالح نیستند دست های شما را بسته اند و اگر بخواهید کاری را انجام بدهید ،حکومتی را بگیرید ،مجلسی را قبضه کنید که نگذازید این مفاسد واقع شود آن ها شما را در جامعه ضایع می کنند ،شما باید قبل از هر چیز فکری برای آن ها بکنید.
امروز جامعه ی مسلمین طوری شده که مقدسین ساختگی، جلو نفوذ اسلام و مسلمین را می گیرند و به اسم اسلام به اسلام صدمه می زنند. این جماعت را ابتدا باید نصیحت و بیدار کرد ، به آن ها گفت مگر خطر را نمی بینید؟ به مسائل روز توجه کنید ، خودتان را تا این اندازه مهمل بار نیاورید. هرگاه پس از تذکر و ارشاد و نصیحت های مکرر، بیدار نشده و به انجام وظیفه بر نخواستند معلوم می شود قصورشان از غفلت نیست، بلکه درد دیگری دارند، آن وقت حسابشان طور دیگری است»(2)
متحجرین ، مجسمه های سنگی اند،اسلامشان هم سنگی است. مدام سنگ اسلام به سینه می زنند و واقعاً هم این اسلامشان به درد همان زدن به سینه ی سنگ می خورد!
ملت های مظلوم جهان و همه ی بشریت در انتظار طلوع خورشید و به دنبال  راه گشایشی می گردند . دوران ،دوران چشم به راهی بشر است تا دستی از غیب برون آید و کاری بکند . قلب ها برای شنیدن حرف تازه ای که آشنا با جان و فطرت آدمی باشد مشتاق و آماده اند ،آن وقت یک عده ای می آیند در مقام علّامه و حضرت آیت الله و شیخ الاسلام و حجت الاسلام یا با عناوین اسلام شناس و اسلام پژوه و استراتژیست ، فریاد سر می دهند که اسلام به دام انحراف کشیده شد . اسلام فقط همین است که ما می گوییم و غیر آن تحریف است.
«این ها افکار جماعتی است  که به مقدسین معروف اند ،و در حقیقت مقدس نما هستند نه مقدس. باید افکار آن ها را اصلاح کنیم و تکلیف خود را با آن ها معلوم سازیم، چون این ها مانع اصلاحات و نهضت ما هستند ودست ما را بسته اند.»(3)
 اجازه نداده اند تا منابع غنی روایی ما؛110  جلد بحار الانوار و سایر کتب حدیثی شیعه که معطل مانده و خاک می خورد؛ این معارفی که برای انسان است ، برای نجات اوست ، برای اصلاح تفکر و زندگی اوست ، نگذاشته اند بر منبرها خوانده شود ،در محافل علمی مطرح و در ادبیات رایج مردم و مبانی تفکری و اعتقادی آن ها وارد شود .
اجازه نمی دهند تا بر اساس اسلام ناب ، قوانین، ساختارها و نظامات حاکم بر زندگی مردم مورد نقد و بازخوانی قرار گیرد و
 فاصله ا ی که  وضعیت کنونی جامعه با جامعه ی مطلوب اسلامی دارد، معلوم گردد تا مطالبه ای هم برای تشکیل "دولت اسلامی" که مقدمه ی تحقق "جامعه ی اسلامی" است دراذهان مردم شکل  گیرد  و حرفی از آن در رسانه ها  باشد.
هرگونه مطالبه ی حق و سخن تازه ای، بایکوت می شود تا مجالی برای تبیین نیابد و صدایش شنیده نشود و این چنین است که مقاصد انقلاب اسلامی بعد از 35 سال هنوز محقق نشده؛ همان طوری  که جریان متحجر در طول تاریخ نگذاشت تا جامعه با روح اسلام ناب ارتباط بر قرار کند   وتصدیق این ادعا ،سخن امام عزیز ماست که فرمود:
«من باید عرض کنم که مقصد اصلی انبیاء تا حالا کم حاصل شده است، خیلی کم. اگر فردا آخوندهای درباری نگویند فلانی گفت پیغمبر کاری ازش نیامد، اگر پیغمبر مقصدش حاصل شده بود این آخوند های درباری حالا نبودند.»(4)
«مقدس نماها و تحجرگراها هم کم نبودند و نیستند، افرادی که  علیه انقلاب و اسلام ناب محمدی فعالیت دارند. امروز عده ای با ژست تقدس مآبی چنان تیشه به ریشه ی این انقلاب می زنند که گویی وظیفه ای غیر از این ندارند. »(5)
«بزرگترین فرق روحانیت و علمای متعهد اسلام با روحانی نماها در همین است که علمای مبارز اسلام همیشه هدف تیرهای زهرآگین جهانخواران بوده اند و اولین تیرهای حادثه ، قلب آن ها را نشانه رفته است ، ولی روحانی نماها در کنف حمایت زرپرستانِ دنیا طلب ، مروج باطل و ثناگوی ظلمه و مؤید آنان بوده اند.»(6)
این ها می خواهند ذائقه ی مردم را به اسلام مدّ نظر خودشان عادت دهند و مدام به افکار عمومی القا کنند که هر چه جز آن مسموم است تا جامعه مطالبه نکند فراتر از آن را، و این چنین دشمن درست کردند برای اسلام.
اسلام را بی لیاقت و ناکارآمد و انقلاب اسلامی را منشاء بدبختی ها و عقب ماندگی ها جلوه دادند.
35 سال حرف تازه ای نزدند و نگذاشتند تا اسلام ناب با تمام قوا و ظرفیت عظیمی که برای بشر دارد به صحنه ی مدیریت جهانی وارد شود و حاکمیت الله را بر مناسبات جهان به تأخیر انداختند.
ومن نمیدانم 25 سال پیش چه بر دل پدر مهربان امّت بود از دست این ها، که فرمود:
«خون دلی که پدر پیرتان از این دسته ی متحجّر خورده است هرگز از فشارها و سختی های دیگران نخورده است.»(7)
اما قلب های مردم نه فقط در ایران که در همه ی جهان بیدار و متوجه شده است به حقیقت اسلام وهرچند متحجرین ظاهری خشک   ساختارهایی متصلب از اسلام را عرضه کنند،  اما جوانه های مطالبه گری بر پیکر جامعه در حال روئیدن است. باطن حیات بخش انقلاب در جان جهان جاری و با قلب انسان ها مرتبط است که "قلب" محل "انقلاب" است.
1-    امام خمینی
2-    ولایت فقیه امام خمینی ،صص132-133
3-    ولایت فقیه ،ص131
4-    صحیفه نور ،ج19،ص250،تاریخ9/9/64
5-    صحیفه نور ،ج21،ص91،تاریخ3/12/67
6-    صحیفه نور ،ج21،ص7،تاریخ14/6/67
7-    صحیفه نور ،ج21،ص91،تاریخ3/12/67
خانم سراج
انقلاب اسلامی و مهدویت

-----------------------------------------------------------------------


ما و انقلاب (2)

از خداوند بخواهیم، که حقیقت هر چیز را «آنطور که هست» به ما بنمایاند. این خیلی مهم است که ما اصل را از فرع بتوانیم تشخیص بدهیم. عموما وقتی اسیر غفلت و روزمرگی می‌شویم، فروع برای ما اصل میشوند و اصول به حاشیه می‌روند و فرع شناخته میشوند. ما آنقدر که وقت برای شناختن آداب ظاهری شریعت می‌گذاریم وقت برای شناخت معارف توحیدی اسلام و اصول اعتقادی نمی گذاریم. اگر حقایق عالم را «آنطور که هستند» نشناسیم در زندگی مدام به خطا می‌رویم. خداوند تنها حقیقتی است که سراسر زندگی ما را تسخیر کرده است و ما بیش از هر چیز باید برای او زندگی کنیم... باید راهی را که او پیش پای ما گذارده، بشناسیم و بی تزلزل در آن سیر کنیم. و باید دانست که طی مسیر بدون شناخت و انجام وظایف میسور نیست.
دغدغه رسیدن به توحید کامل باید سراسر زندگی ما را فراگیرد، باید در معاد زندگی کنیم، باید عدالت را بر روح و جسم حاکم کنیم، و در تلاش باشیم که احوالات پیامبر را درک کنیم. امروز یعنی قرن پانزدهم هجری، ما علاوه بر شناخت اصول دین‌مان باید انقلاب اسلامی را هم بشناسیم. انقلاب اسلامی یک حقیقت در عالم هستی و در قلب های انسان هاست. انقلاب همه زندگی ماست. اگر همه زندگی ما را عشق به انقلاب یعنی همان اسلام ناب نگرفته بود پدرانمان هرگز آنچه از دنیا داشتند را پشت درهای شهر به امان خدا رها نمی‌کردند و برای تحقق اسلام ناب از جان که عزیزترین و بهترین سرمایه زندگی است در این راه مایه نمی‌گذاشتند. همان اندازه که شناخت انقلاب مهم است، شناخت غرب هم اهمیت دارد. شناختن انقلاب و لوازم آن نیمی از این معرفت یعنی معرفت به انقلاب است نیم دیگرش در شناختن غرب و لوازم آن است. در این صورت است که معرفت ما به انقلاب اسلامی کامل میشود. اسلام می‌خواهد زندگی کردن ما الهی بشود، شریعت اسلام از جانب خدای آمده است تا بشر را از بدبختی نجات بدهد و امام خمینی(ره) و امام خامنه‌ای ما را به رسیدن به این مقصد است که می‌خوانند. تمدن الهی غایت این مسیر است؛ زندگی‌یی که بشر در آن هیچ مشکل جدی نخواهد داشت، این وعده خداست. نقطه شروع این زندگی الهی، انقلاب است، انقلاب اسلامی در جان ها اتفاق افتاد و نباید جلویش گرفته شود. باید این انقلاب ظهور کند و سرتاسر زندگی را منظم به نظم الهی کند که نهایت این نظم، تمدن اسلامی است، یعنی زندگی الهی در همه ابعاد.
سعیدابراهیمی

--------------------------------------------------------


بسم الله الرّحمن الرّحیم

 ماهیت فرهنگ غرب۲
در مقاله قبلی در ارتباط با تعریف فرهنگ و مهاجم بودن فرهنگ غربی مطالبی عرض شد، در این مقاله سعی بر این دارم به ویژگی‌های دیگری از ماهیت فرهنگ غرب بپردازم:

نابود کننده بنیان‌های فرهنگی و اعتقادی:
همانطور که قبلاً ذکر کردیم فرهنگ غرب به عنوان یک فرهنگ مهاجم وارد یک جامعه می شود، از خصوصیات این تهاجم این است که به هیچ عنوان حاضر نیست که با فرهنگ بومی آن جامعه سازگاری داشته باشد، به گونه‌ای که با یک خود برتر بینی مضاعف همه ی فرهنگ‌های شکل گرفته در آن جامعه را رد می کند و حتی حاضر به بررسی و نقد علمی آنها نمیشود، و سعی بر آن دارد که کاملاً فرهنگ بومی را از بین ببرد و همچنین با غیر علمی دانستن مسائل اعتقادی، آنها را نیز منسوخ و از کارگذشته تلقی می کند، با این کار به مرور باعث می شود که نسل‌های آینده آن جامعه از هویت ملی خود فاصله بگیرند و به جای آن با فرهنگ غربی مأنوس شوند. آنها را از اعتقادات و باورهای خودشان دور می کند و به سمت ظاهربینی و دنیا گرایی و در یک کلام مادی گرایی سوق می دهد و آنها را روی این اصول می پروراند، هدف را چیز دیگری برای آن جامعه قرار می دهد و آنها را به آن سمت می شوراند و همه چیز را در پول و ثروت و ... خلاصه می کند.

آرمان‌های بلند و معنوی را از ذهن‌ها دور می کند، حتی به شما این اجازه را نمی دهد پیرامون اینکه چرا به این دنیا آمده اید و یا در زندگی چه چیز را باید دنبال کنید و به آن فکر کنید؟

شما را آنقدر به دنیای مادی متوجه می کند که به کلی از معنویاتی که قرار است به کمک شما بیایند و در زندگی به عنوان تابلو‌های راهنمای شما باشند غافل می کند.
فراموش می کنید که قرار بود شما هم خلیفه ی خدا باشید و همچون پیامبران و ائمه با خدا انس داشته باشید.

عادی سازی گناه:
خب وقتی که از معنویات کم کم فاصله گرفتید و این فرهنگ در شما نهادینه شد دیگر گناه کردن یا نکردن برای شما فرقی نمی کند، و گناه کردن یک امر عادی می شود، مثلاً در یک جامعه فلان کار را اگر ۲۰ سال پیش کسی انجام می داد خیلی مورد توجه قرار می گرفت و یا شاید مردم نیز با آن شخص برخورد می کردند ولی اکنون با رسوخ فرهنگ غرب در آن جا پس از چندین سال عمل آن شخص عادی جلوه می کند.

گناه‌های جنسی را عادی جلوه می دهد و با پشتوانه این نظر که انسان باید آزاد باشد و ... حاضر می شوند پاسخ به میل جنسی را به هر نحو آزاد بگذارند و حتی عمل همجنس گرایی را که حتی حیوانات نیز به آن ذره‌ای رغبت ندارند را در میان انسان‌ها عادی جلوه می دهند و از آن به عنوان یک ارزش یاد می کنند، این انحطاط اخلاقی به جایی رسیده که در بعضی از جوامع، برخی افراد از مسئولین خود می خواهند که از همجنس بازها حمایت بشود.
فروپاشی خانواده‌ها و عادی شدن و گسترش طلاق و مصرف مشروبات الکلی و و ... نیز از این دسته اند.

باطن فرهنگ غرب:

اگر با نگاه ظاهر بین به فرهنگ غرب نگاهی بیندازید حتماً وسائل آسایش زندگی، وسایل سرعت و سهولت و ابزار هایی که برای جابجایی انسان‌ها از آنها استفاده می شود مانند هواپیما و ... نظر شما را به خود جلب می کند و ممکن است حتی ساعت‌ها در این ظواهر مبهوت شوید ولی این‌ها فقط ظواهر فرهنگ غربی است و اصلاً نمی تواند ملاکی برای داوری در مورد آن باشد، البته داوری منصفانه آن هم نسبت به حدود و قوانین و راه و رسم زندگی الهی.

برای داوری باید باطن فرهنگ غرب را نیز در نظر گرفت و سپس در مورد آن نظر داد، اغلب افرادی که بدون چون و چرا غرب را می ستایند فریب ظاهر فرهنگ غرب را خورده اند و از باطن آن و تاثیراتی که این باطن بر روی آنها می گذارد سخت غافل هستند، البته کسانی نیز هستند که به این باطن آشفته آگاهی دارند ولی به خاطر منفعت طلبی و پاسخ به امیال نفسانی سرکش خود از آن مطابقت می کنند که البته برخی از مسئولین جامعه ما نیز دچار این تفکر غلط هستند و گاهاً از آن‌ها اعمال و گفتاری سر می زند که نشان دهنده ی این سرسپردگی آنها به فرهنگ غربی می باشد.

«باطن فرهنگ غربی عبارت است از همان سبک زندگى مادىِ شهوت‌آلودِ گناه‌آلودِ هویت‌زدا و ضد معنویت و دشمن معنویت».

 این جنس فرهنگ غربی است و در ذات خود این خصلت‌ها را دارا است، با عالم ماده همسنخ شده است و این همسنخی او باعث شده که از توحید و از معنویت به سمت کثرت و سرعت و شهوت پیش برود.

انسان یا عبد است و یا آزاد، و غربی‌ها در این ۴۰۰ سال اخیر آزاد بودن را انتخاب کردند و راه پیشرفت خود را در انقطاع حداکثری از خدا در نظر گرفتند و به دلیل ذهنیت نادرست ایجاد شده برای آنها در مورد دین ،مذهب و زندگی الهی در قرون وسطی، تصمیم بر این گرفتند که خود برنامه‌ای برای زندگی خود طرح ریزی کنند و صلاح و مفسده را خود تشخیص بدهند. بنابراین به مرور زمان فرهنگی در غرب بوجود آمد که کاملاً  با خدا و انبیا بیگانه است و تفسیر دیگری از خدا، انسان و طبیعت ارائه می کند.

محمد علی ابراهیمی
قوام گرفته از بیانات امام خامنه ای۱۳۹۱/۷/۲۳

 --------------------------------------------------------

معرفی کتاب
انسان، سه سئوال اساسی برایش مطرح است؛ این سه سئوال و پرسش، همه ی حقیقت و زندگی این جهانی و حیات ابدی اش را دربر دارند.
اصلا  تمدن الهی، بر اساس پاسخ های صحیح به این سه پرسش، طراحی و ایجاد می شود و همچنین شیطان و جنودش، از آغاز تا کنون، در به انحراف کشاندن انسان ها و جوامع انسانی در مورد این سه سئوال، تلاش کرده اند!
همه ی جنگ ها و درگیری های میان جبهه ی حق و باطل، برای شکل دهی به این سه پرسش بوده اند...
این سه پرسش بنیادین، عبارتند از:
1-    از کجا آمده ایم؟
2-    به کجا آمده ایم؟
3-    به کجا می رویم؟
کتاب پرمغز و عظیم «رساله ی سیروسلوک» آیت الله سید مهدی طباطبائی، معروف به علامه بحرالعلوم(ره) ، چگونگی حرکت انسان در این دنیا تا رسیدن به عالم توحید و اخلاص را شرح داده و تبیین نموده اند.
در این کتاب، دوازده مرحله ی مهم تا رسیدن به عالم مخلصین را روشن نموده و سپس مراحل تکمیلی سیر در عالم خلوص را تبیین کرده و همچنین چگونگی حرکت دراین مسیر را شرح داده اند. جالب است بدانیم با تبیین این دوازده مرحله توسط نویسنده، ما می توانیم درجه ی ایمان خویش را بسنجیم و بدانیم که در کدامین مرحله و درجه  از مراحل و مدارج ایمان هستیم!
البته لازم به تذکر است که «دستورات نفی خواطر» و «دستورات اذکار و اربعینیات» این کتاب، بدون اذن استاد حاذق، نباید انجام شود.
این کتاب، به نحو شایسته ای توسط علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی، شرح داده شده است.
مطالعه ی این کتاب ارزشمند را به طالبان حقیقت و سیر الی الله توصیه می کنیم.
...

 

 

فرهنگ غرب

 



  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۲/۱۲/۱۴
  • ۶۲۷ نمایش
  • .◉ . ◉.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی